چکیده: یکی از ویژگی‌‌‌‌های جهان نو سلطه رسانه‌‌‌‌ها بر اجتماع است. رسانه‌‌‌‌های همگانی در تغییرات و تولید کنشهای اجتماعی و کانالیزه کردن رفتارهای شهروندان و تنظیم روابط جامعه و نیروهایش با بازیگران قدرت نقش کلیدی را بازی می‌کنند. دغدغه‌ی گفتار زیر شرح چگونگی این تعاملات و پارامترهای مؤثر در دو طرف معادله و تحلیل کارکرد رسانه‌‌‌‌ها در جامعه‌پذیری شهروندان و تحلیل جنبه‌‌‌‌های مثبت و منفی این نهاد تبلیغاتی است. این مقاله در قالب سه مدل، دستکاری کردن، مدل هژمونی و مدل کثرت‌گرا به موشکافی ماهیت رسانه‌‌‌‌ها و جنبه‌‌‌‌های کارکردی آنها و نقششان در تولید و بازتولید هویتهای اجتماعی می‌پردازد. 

کلید واژه: رسانه، هویت، هویت اجتماعی، جامعه‌پذیری، ارزش، هژمونی

لازم به ذکر است که در این نوشته کوتاه اجتماعی، سیاسی کارکرد رسانه‌‌‌‌های گروهی بصورت تئوریکی و در چهارچوب اندیشه جامعه‌شناختی ارزیابی شده است.  

مقدمه:

 می‌گویند امروزه اطلاعات قدرت است و رسانه‌‌‌‌ها نیز منبع اصلی تولید اطلاعات در جهان کنونی محسوب می‌شوند. رسانه‌‌‌‌ها بطور کلی سکوهای انتشار اخبار و اطلاعات، دارندگان قدرت اصلی جامعه می‌باشند. پس طبیعتاً قدرت نیز نقش اصلی را در مسخ هویتهای معارض با خود و تولید هویتهای اجتماعی همنوا با خود را دارا می‌باشد. امروزه کارکرد رسانه‌‌‌‌های همگانی در تبلیغات انتخاباتی، در فرایندهای اجتماعی و سیاسی و روشنگری کردن پیرامون مسائل مختلف بر هیچ کسی پوشیده نیست. طرف دیگر معادله قدرت رسانه‌‌‌‌ها در بسیج ایدئولوژیک توده‌‌‌‌ها و کنترل حوزه‌ی خصوصی آنها است که راه را بر نوآوریهای فردی می‌بندد. آنچه در حوزه‌ای رسانه‌‌‌‌ها و ارتباطات سیاسی از یافته‌‌‌‌های پژوهشی تاریخی حاصل می‌شود مدلهای مختلف قدرت رسانه‌ای بعنوان سازندگان افکار عمومی و به انفعال کشیدن اذهان شهروندان و اهرم فشار بر اصحاب قدرت است. حال به نظریات مختلفی می‌پردازیم که برخی از آنها با رویکرد خوشبینانه به کارکرد رسانه‌‌‌‌ها در عرصه‌ی اجتماع و قدرت می‌پردازند و بعضی نیز با رویکرد منفی که عبارتند از:

1-مدل دستکاری کردن: این مدل از فرایافت اندیشه‌ی مارکس نشات می‌گیرد، کسانی همچون چامسکی نیز از آن حمایت کرده‌اند. مدل دستکاری کردن معتقد است که نهادهای قدرت‌ساز در تمامی جوامع برای اعمال قدرت و دوام آن بدون بکارگیری عامل ارتباطی دوام نخواهند آورد بلکه باید شبکه ارتباطات تبع کنترل سیاسی باشند. این نظریه معتقد است که رسانه‌‌‌‌ها بعنوان ابزار وسایل تولید اندیشه، نظامهای ارزشی و فرهنگ در جهت منافع هیأت حاکمه به دستکاری اذهان شهروندان می‌پردازند و به کل این رهیافت رسانه‌‌‌‌ها را بعنوان یک مولد کالا در نظر می‌گیرد که کالایی به نام فکر و اندیشه را طی یک فرایند نابرابر تولید می‌کند. البته در این مدل دستگاههای اطلاعاتی نقش زیر بنایی را در تحولات اجتماعی دارا می‌باشند. ثروتمندان که همان صاحبان قدرت و منزلت نیز هستند برای ابقای موقعیت خویش به دستگاههای اطلاع رسانی به مثابه تولید و انتشار اندیشه‌‌‌‌های خویش متوصل می‌شوند و بدین صورت به کنترل اجتماعی و اخلاقی طبقات محروم از قدرت می‌پردازند از طرف دیگر هیأت حاکمه سعی در رواج آگاهی کاذب در لایه‌‌‌‌های پایینی اجتماع را جهت تامین مشروعیت برای ماشین قدرت خویش دارد. روی هم رفته این مدل عامل ارتباطی را سکوی برای انتشار ارزشهای ایدئولوژیکی خویش می‌داند که با آن ارزشها شهروندانی را جامعه‌پذیر کند که حافظ وضع موجود باشند و حکومت را در عرصه اجتماعی آن به چالش نکشند، بطور کلی در این مدل تولید یک انسان محافظه کار ایدئولوژیکی خواست رژیم توتالیتر زیاده‌خواه از رهگذر رسانه‌‌‌‌ها، محسوب می‌شود انسانی که روحیه او بیشتر با استبداد سازگاری داشته باشد تا با آزادی. 

2- مدل هژمونی(سرکردگی): نظریه پردازان اصلی این مدل گرامشی و مارکسیستهای ساختارگرای همچون آلتوسر و پولانزاس می‌باشند البته گرامشی بیشتر بر عناصر ایدئالیستی فلسفه مارکس تأکید اما آلتوسر و پولانزاس عناصر ساختاری فلسفه مارکسیسم را به عاریت گرفته‌اند. گرامشی معتقد است که در جهان کنونی ابزارهای سلطه از فیزیکی و خشونتی به ایدئولوژیک و نرم تغییر کرده و بر این باور است که امروزه دیگر ابزارهای سرکوبگر فیزیکی قدرت به انفعال کشیدن شهروندان را حداقل در درازمدت ندارند و این ارزشهای فرهنگی و صنعتی هستند که تفوق خویش را بر اجتماع حفظ کرده‌اند و بدینصورت ابزارهای اطلاع رسانی از قبیل تلویزیون، رادیو و سایتهای اینترنتی قابلیت کانالیزه کردن و اقناع شهروندان را در مقیاس وسیعی دارا می‌باشند و دستگاه سیاسی حاکم نیز بصورت رضایت بخشی از این منابع بهره خواهند جست علل الخصوص امروزه به دلیل گسست روابط بین فردی در جوامع مدرن زمینه‌ای اجتماعی بهتری برای پذیرش محتوای رسانه‌‌‌‌ها فراهم شده است. هژمونی یعنی اندیشه‌ای که حاکمیت خوبیش را در جامعه حفظ کرده است و معتقد است که دستگاه الیگارشیک سیاسی حاکم با تولید نظامهای ارزشی دگم نظارت اجتماعی را به صورت غیر رسمی فراهم و بدین صورت فشار بر حوزه‌ی خصوصی را افزایش خواهد داد و اینجاست که راه را بر هر نوآوری فردی گرفته و همنوایی اجتماعی بصورت اتوماتیک و به نفع نهادهای قدرتمدار تأمین میشود و کل این پروسه را گرامشی تفوق ایدئولوژیک نامیده به عبارت دیگر برتری ایدئولوژیی که از منابع ارزشی نقدناپذیر آبشخور می‌کند. البته مطالعه رسانه‌‌‌‌ها در این نظریه بیشتر در چارچوب رژیمهای سیاسی مد نظر است، روی هم رفته این رویکرد معتقد بر رهبریت فرهنگی که توسط منابع قدرت‌پراکنی با توسل به وسایل ارتباط جمعی اعمال می‌شود، است. 

3- مدل کثرت‌گرا: این مدل بر خلاف مدلهای پیشین معتقد است که این نیاز اقتصادی شهروندان نیست که محتوای رسانه‌‌‌‌ها را تشکیل می‌دهد بلکه این مدل بر خلاف مارکس معتقد است که نیاز مخاطبان از جمله آزادی بیان و نشر افکار و حق مشروع تبادل آزاد اطلاعات است که محتوای رسانه‌‌‌‌ها را تشکیل می‌دهد و منابع اطلاعات‌سازی در جامعه بعنوان روبناهای فکری و فرهنگی عاملان تغییر اجتماعی در جامعه و منابع اصلی تولید فرایندهای تاریخی محسوب و خود مولدان زیر بناهای اقتصادی می‌باشند. در این مدل وسایل ارتباط جمعی مکانیسمهای مثبت در امر توسعه مشارکت سیاسی می‌باشند. شالوده اصلی این رهیافت معتقد است که ابزارهای اطلاع رسانی در جوامع سازوکارهای اصلی تولید انسان مدنی و به‌ تبع آن جامعه‌ی مدنی هستند که به نوبه خود در جامعه‌ی مدنی همه اندیشه‌‌‌‌ها آزادند که دستاوردهای خویش را به جامعه عرضه کنند و اندیشه دموکراسی بر مبنای تعدد احزاب و افکار به سمت توسعه قدم خواهد گذاشت و از طرف دیگر بلوک قدرت نیز بر مبنای پلورالیزم سیاسی جامعه را اداره خواهد کرد و رسانه‌‌‌‌ها بر کارهای دولت نظارت می‌کنند. روی هم رفته از منظر این رویکرد رسانه‌‌‌‌ها مروج ارزشهای لیبرالی در جامعه و تریبونی برای بیان اندیشه‌‌‌‌های دموکراتیک می‌باشند. 

نتیجه گیری:

نقش رسانه‌‌‌‌های گروهی در دنیایی کنونی از کوچکترین مسایل شخصی گرفته تا تبلیغات در نظامهای انتخاباتی و سو استفاده از آنها بعنوان ابزارهای پروپاگنده و نشر افکار و ایدئولوژیهای مختلف قابل انکار نیست و آنها جزو جدایی‌ناپذیر اجتماع مدرن قرن 21 می‌باشند و بسته به نهادهای سیاسی دموکراتیک و الیگارشیک از آنها استفاده مثبت و سوء می‌شود و همچنین کارکرد رسانه‌‌‌‌ها در جامعه‌پذیری شهروندان قابل لمس است. آنها بسته به منافع قدرتمداران هویتهای اجتماعی معارض با منافع آنها (قدرتمداران) را ذوب و به هویت‌سازی مبتنی بر اهداف اصحاب قدرت و ثروت اقدام و این همان چیزی است که هربرت مارکوزه، لبه‌ی برنده‌ی تکنولوژی نوین نامیده است. اما رویکرد خوشبینانه معتقد است که رسانه‌‌‌‌ها جزو نهادهای دموکراتیک محسوب می‌شوند که قاعده‌ی بازی دموکراتیک را که تابع اندیشه دموکراسی است، تنظیم می‌کنند. در این رویکرد رسانه‌‌‌‌ها تریبونی برای بیان اندیشه‌‌‌‌های متفاوت و جامعه را به سمت توسعه‌ی همه‌جانبه سوق می‌دهند.

منابع و مآخذ:
 • مایکل راش، جامعه و سیاست (1377)، ترجمه‌ی منوچهر صبوری، نشر سمت 
 • پرویز علوی، کتاب ارتباطات سیاسی، توسعه و مشارکت سیاسی (1375)، تهران، نشر علوم نوین.
 • نویسنده‌: دانشجوی کارشناسی پژوهشگری